به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، أخير در شعله ورشدن خشم برآمده از نهضت بيداري اسلامي در مصر عليه نظام وابسته حسني مبارک متعاقب تونس و يمن، سرعت پيروزي مردم در فروپاشاندن اين حکومت صهيونيست زده را گوياي اين حقيقت ساخت که مصر با قدمت تمدّني کم نظير و پيشينه دينداري در حوزه تمدّن اسلامي، داراي جايگاه ويژه و تاثيرگزار و تعيين کننده در جهان اسلام است، که پس از نيل به يک تصميم، با عزمي ملي و فراگير به تحقق اهداف خود با سرعتي فوق العاده اهتمام مي ورزد، چنانکه ظرف يکسال توانست طومار حکومت وابسته به غرب را درهم پيچد.
پيروزي گام اوّل نهضت مردم مصر در مرحله سرنگوني رژيم، گام هاي حساس و دشواري را پيش روي خود داشت که نيازمند حفظ وحدت ملي با رهبري آگاه و بصير براي استقرار نظام اسلامي مورد اجماع مردم بود که بدلائلي چند اين مرحله از انقلاب دچار مشکل شد و بهانه اي را براي تحولات خونين مصر بوجود آورد. اين دلائل را مي توان به اختصار چنين فهرست کرد:
1-فقدان رهبري مورد قبول قاطبه مردم و گروه هاي تاثيرگزار، که فراتر از جناح و جريانهاي سياسي، داراي مقبوليت و محبوبيت مردمي بوده و با اقتدار در تصميم گيريهاي سرنوشت ساز کشور بتواند صلابت استقلال رأي مبتني بر منافع و مصالح حقيقي ملت مصر در چارچوب جايگاه شايسته اين کشور در جغرافياي سياسي امت واحده اسلامي را در نفي قدرتهاي شيطاني و استثمارگر به معرض خودباوري مردم مصر قرار دهد.
2-اخوان المسلمين بعنوان يک جريان موثر در مصر و کشورهاي عربي، عليرغم سالها فعاليت اعتقادي سياسي، نتوانست پس از پيروزي گام اوّل مردم کشور، با اعتماد شکننده مردم به محمد مرسي، کانديداي اخوان، فارغ از وابستگي به قدرتهاي زيادت طلب خارجي همچون: عربستان، قطر، ترکيه، که مجري سياستهاي امريکا در مهار جنبش بيداري اسلامي در منطقه مي باشند، به عنوان جرياني فراگير و مردمي عمل کند و با ايجاد وفاق و ائتلاف با همه جريانهاي مثبت داخلي، انسجام ملي در ريشه کني بقاياي حکومت حسني مبارک در ارکان و ساختارقدرت را بوجود آورد و با اعتماد به امريکا و حکومتهاي وابسته به غرب (عربستان، قطر، ترکيه، اردن،...)، کشورهاي دوست و حامي جبهه مقاومت را در مقابل خود و در راستاي همگرايي با منافع غرب و رژيم اشغالگر قدس قرار داد و نتوانست به مشکلات اساسي مردم بپردازد و فرصت يکساله طلايي در نظام سازي حکومتي و ترفيه زندگي ملت از طريق رونق بخشي به اقتصاد، اشتغال، عمران و سازندگي و هويت بخشي به استقلال ملي را از دست داد و بهترين بهانه را بدليل حمايت از افراطي گري و تکفيريها و سلفي ها به دست مخالفان داد و روز به روز بر شمار اردوگاه مخالفان خود افزود تا کودتاي ارتشيان، راهي آسان براي برون رفت از چالش هاي سياسي اجتماعي با براه انداختن حمام خون توسط وابستگان به رژيم سابق تلقي گردد.
3-اخوان المسلمين در پي اعدام سيدقطب، از چهره ها و رهبران متنفذ و کليدي خود به دستور جمال عبدالناصر در سال 1966 و سخت و تنگ شدن شرائط داخلي مصر براي ادامه حيات و فعاليتها پس از دستگيري اعضاء برجسته خود، در کشاقوس انتقال به خارج و تأسيس و استقرار در کشورهاي عربي، توسط امريکا و با همکاري برخي سران و پادشاهان اين کشورها، مورد مديريت و ربايش قرار گرفت و امريکا با نفوذ عناصر وابسته به خود در کادرهاي بالاي اخوان، توانست عنان هدايت اخوان در کشورهاي مختلف را بدست گيرد. اين سرمايه گزاري امريکا بويژه در جريان جنبش بيداري اسلامي براي کنترل، به انحراف کشاندن و مديريت کردن اين جنبش در کشورهايي که اخوان داراي پايگاه اجتماعي بود، به نفع منافع امريکاي صهيونيستي رقم خورد و با ورود سران وابسته به غرب، يعني عربستان، قطر، ترکيه و اردن، درمقابل اشتياق شديد مسلمانان بپاخاسته کشورهاي اسلامي به حکومت اسلامي و از ترس مدل قرار گرفته شدن نظام اسلامي ايران، جريان سلفي گري وهابيت با تندروي هاي خشن و ضدانساني القاعده و...،بجاي مقابله و مبارزه با امپرياليزم و صهيونيزم، شيعه ستيزي و دامن زدن به اختلافات مذهبي را در دستور کار خود قرار داد. اخوان وسيله و ابزار خوبي شد در اين سناريو، و هزينه بي درأ يتي خود را امروز در مصر مي پردازد و فرداها در ديگر کشورهاي اسلامي.
4-امريکا و رژيم اشغالگر قدس در مصر ابتداء از اخوان المسلمين، بعنوان جريان غالب ديني در مصر استفاده کرده و با وارد کردن مرسي و اخوان به مسير فرصت سوزي، روز به روزبر مخالفان آنها افزودند و با سازماندهي مخالفان و راه اندازي جريان تمرّد، زمينه ناآرامي و عدم امنيت را بگونه اي فراگير و فرسايشي کردند تا کودتاي نظامي و سپس کشتار فجيع مردم و مخالفان، توجيه پذير شود. سران نظامي مصر به صورت سنتي با جريان غرب گرا و وابسته که داراي گرايشات سکولار و غير ديني هستند، ارتباط تنگاتنگ داشته و گزينه کنوني امريکا براي انتقال آرام قدرت با دور زدن انقلاب مردم مصر به سکولارها مي باشد. بدين جهت، صهيونيستهاي امريکا در مصر بازي برد برد را با دو جريان متقابل و متعارض، يعني اخوان و سکولارها، که هر دو توسط خودشان مديريت مي شوند، پي مي گيرند. انصراف البرادعي از همکاري با دولت کودتا، تدبيرديگر امريکائيان در آب نمک خواباندن يکي از نيروهاي خود براي مواقع ضروري ديگر است.
5-در بازي کثيف غرب، چيزي که داراي هيچ جايگاه نيست، مردم و اراده آنان در تعيين سرنوشت شان و ملعبه اي بنام "دموکراسي" است. وقايع مصر قساوت غرب در اجراي سناريوي "حفظ رژيم اشغالگر قدس" و "نابودي اسلام اصيل و مسلمانان" را به خوبي نشان داد و بر پوچي ادعاهاي حقوق بشري غرب و امريکائيان مهر باطل زد و اين حقيقت را به اثبات رساند که اساسي ترين راهبرد امريکا و غرب، حمايت شش دانگي و صددرصدي از رژيم جعلي و غده سرطاني اسرائيل غاصب است.
6-براي مقابله با تشکيلات و طرح هاي پيچيده نظام سلطه جهاني عليه تماميت جهان اسلام، دنياي اسلام به سوي درک ضرورت حياتي "وحدت" و تبعيت از "رهبري واحد" پيش مي رود. براي حصول اين استراتژي، نياز به امکان سنجي و شناسايي ظرفيتها بويژه در بخش نيروي انساني و سازماندهي آنان براي بسط عمومي آگاهي ها در دشمن شناسي غرب و وحدت تام و تمام مسلمانان بعنوان محوري ترين راه براي تشکيل حکومت اسلامي بر پايه تأمين امنيت پايدار مي باشد که: الاسلام يعلوا و لا يعلي عليه.
منبع خبر: بلاغ نيوز